۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

زرشک (2)

بسیاری از رفتارهایی را که از بسیجی ها سر می زند می توان به عنوان یک ناهنجاری تلقی کرد. چرا که غالباً این رفتارها در مغایرت با عقاید و پذیرش های عمومی جامعه پیرامون آنها صورت می گیرد و البته نمی توان یک منطق و عقلانیت را پشت سر این رفتارها قرار داد. در نظر بگیرید در جامعه ای که در خیابا نهای آن به هیچ وجه به قوانین راهنمایی و رانندگی احترام گذاشته نمی شود، فردی خود را به رعایت این قوانین بسیار ملزم بداند. در این حالت اگرچه رفتار او در مغایرت با عرف جامعه است اما با منطق و عقلانیت مطابقت بسیار دارد در حالی که در مورد کنش های بسیجی وار این قضیه صادق نیست.
به یاد دارم که در دورانی که در تبریز بودم رفتارهای بسیجی های ناهنجار آن دیار با دیگر بسیجیان ناهنجار کشور متفاوت بود. اگر در تهران تجمع بسیجی ها مقابل سفارت بریتانیا متداول باشد در تبریز تجمع این گروه مقابل قنسولخانه آذربایجان کاری مرسوم است. اگر ارگان مطبوعاتی طیف بسیجی های ناهنجار در تهران یالثارات بود در تبریز این گروه بیشتر به هفته نامه میثاق نزدیکتر بود. اگر تخصص بسیجی های تهران در سرکوب تظاهرات و جنبش های اصلاح طلبانه و ضد ولایی بود دوستان تبریزی آنها در خاموش کردن حرکت های هویت طلبانه تجربه داشتند.
شاید اگر کسی بدون نگاه کردن به عنوان نشریه میثاق مطالبش را می خواند گمان می کرد که مشغول خواندن یکی از نشریه های داخلی حزب پان ایرانیست است. و یا اگر کسی تجمع بسیجی ها مقابل قنسولخانه آذربایجان در تبریز را می دید و شعارعای آنها را می شنید ممکن بود آنها را به احزاب ملی و پان ایرانیست نسبت دهد که اندکی در اصلاح محاسن خود قصور کرده اند. رفتار پان ایرانیستی در تبریز به یقین یک عمل ناهنجار محسوب می شود که بسیجیان بخش عمده ای از این نوع رفتار را بر عهده داشتند.
مطمئناً برخوردهای آشکاری که توسط این گروه با معترضین سال هشتاد و هشت تهران صورت گرفت و یا همین قضیه اشغال سفارت انگلیس نیز از نظر هر منطق عقلانی به عنوان یک رفتار ناهنجار تحلیل می شود.
اما این رفتار ناهنجار از سوی چه کسانی است؟ بخش عمده این افراد همانند بسیاری از مردم جامعه در یک خانواده معمولی به دنیا آمده و رشد کرده اند و در همان محیطی قرار داشته اند که بسیاری از مردم در همان محیط زندگی کرده اند. پس چرا این رفتار ناهنجار از آنها بروز کرده است؟ نمی دانم چرا ناخواسته وقتی که می خواهم به این سوالی که در ذهنم شکل گرفته پاسخ دهم به یاد سرگذشت جنبش پیراهن مشکی ها در ابتدای قرن گذشته میلادی در ایتالیا می افتم. جنبشی که در نهایت منجر به قدرت رسیدن موسیلینی شد. در حقیقت می توان جنبش پیراهن مشکی و روی کار آمدن موسیلینی در ایتالیا را حاصل معضلات اجتماعی و اختلافات گسترده طبقاتی هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فرهنگی دانست. به نظرم در ایران نیز همین مشکلات اجتماعی و اقتصادی گسترده موجب به وجود آمدن این طیف ناهنجار شده است. در حقیقت وقتی فرد در زندگی خود با این اختلافات و تناقضات اجتماعی مواجه می شود در تدوین هویت و جایگاه اجتماعی خود دچار نوعی بحران هویت می گردد که این بحران هویت فرد را به سمت رفتارهای ناهنجار سوق می دهد. نقطه ای که باید به آن توجه بیشتری داشت حضور مذهب به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر در جامعه ایرانی است. فی الواقع مذهب موجب عمیق تر شدن بحران اجتماعی و هویتی و ایجاد یک نوع فاصله طبقاتی دیگر می گردد. به این دلیل که فرد از طرفی با جریان گسترده آموزه های مذهبی مواجه است و از طرف دیگر با بخش مذهب گریز و ضد دین جامعه مواجه است که نتیجه ای جز بزرگتر شدن بحران هویتی نخواهد داشت. در این میان اگر تشکیلاتی با تکیه بر اصول مذهبی و ایدولوژیکی تشکیل شوند می توانند با تکیه بر همین بحران هویتی به جزب نیروهایی اقدام کنند که در آینده از انجام هر عملی به نفع آن سازمان فروگذار نخواهند بود. البته بررسی دقیق لایه های اجتماعی این طیف کاری بسیار پیچیده است.
زمانی که در خدمت سربازی و در پلیس راه بودم یک بار با یک راننده خودرو پژو پرشیا برخورد نمودم که می شد به راحتی با نگاه کردن به نحوه اصلاح محاسن و بستن دکمه یقه پیراهنش، تفکرات و عقایدش را شناسایی کرد. این راننده نوزده ساله فاقد گواهینامه بود. لذا پس از مباحثه فراوان با راننده خودرو وی را توقیف کردم. دو روز بعد که برای تحویل خودرو مراجعه کرد دیالوگ جالبی اتفاق افتاد. راننده 19 ساله گفت که ما بسیجی ها نیاز به گواهینامه نداریم چون ما قادریم هر اراده ای را که داریم انجام دهیم و اگر اراده رانندگی کنیم بدون اینکه آموزش ببنیم و گواهینامه بگیریم می توانیم پشت فرمان بنشینیم. از او پرسیدم چه کارهای محیرالعقول دیگری را اراده کرده و انجام داده اید؟ بسیجی نوزده ساله گفت دوستان ما اراده کردند و رفتند روی ناو هواپیمابر امریکایی نوشتند الله اکبر و سالم برگشتند.
افسر با سابقه کادری که این گفتگوی ما را می شنید به جوان بسیجی گفت: این حرف های شما مرا یاد دوران جبهه انداخت. جوان بسیجی پرسید: چطور؟ افسر کادری با لبخند جواب داد: بار اول که من جبهه رفتم داوطلبانه رفتم و چون خیلی کم سن و سال بودم و کاری از دستم بر نمی آمد شغل شریف زرشک پاک کردن را بر عهده من گذاشتند. بسیجی نوزده ساله پرسید: خب این چه ربطی به اراده بسیجی ها دارد؟ افسر جواب داد: هیچ فقط آن موقع در منطقه عملیاتی مرز ایران و عراق برای بالا بردن روحیه برادران بسیجی تابلو زده بودند کربلا 5 کیلومتر که برخی از برادرها که در اصطلاح نخاله نامیده می شدند زیر این تابلوها می نوشتند زرشک که مسئولیت پاک کردن این زرشک ها با من بود!

۱۳۹۰ آذر ۱۱, جمعه

زرشک (1)

صبح سه شنبه هشتم آذر عازم شیراز بودم قرار بود که ساعت یازده پرواز انجام شود که با تأخیر حدود سه ساعته ای که ایران ایر داشت و بسیار هم عادی می نمود ساعت دو بعد از ظهر به سمت شیراز پرواز کردیم. بعد از ظهر که به شیراز رسیدم باران نسبتاً شدیدی در حال باریدن بود. چند ساعت طول کشید تا برخی از وسایل را تهیه کنم و در محل جدید اقامتم مستقر شوم. اواخر شب بود که توانستم اتصال اینترنت را به کمک تلفن همراه برقرار کنم و شروع به گشت گذار در صفحات وب بپردازم. گویا در این چند ساعتی که درگیر مسافرت و تهیه وسایل اقامتی بودم و از دنیا بی خبر مانده بودم کلی اتفاقات غیر عادی افتاده بود که در اغلب صفحات اینترنتی صحبت از آنها بود. عده ای که خود را دانشجوی بسیجی می نامیدند به سفارت انگلستان در ایران یورش برده و اقدام به تخریب اموال و آتش زدن اماکن آن نموده بودند.
اولین واقعیتی که از این تصاویر فهمیدم هماهنگی کاملی بود که بین مأمورین انتظامی محافظ سفارت و حمله کنندگان بود. در حقیقت این نیروها در بازی کردن نقش دکوراسیون بسیار موفق عمل کرده بودند. همچنین این تصاویر به شدت دانشجو بودن این افراد را زیر سوال برده بود. اما آنچه که بیشتر برای من جذابیت داشت انگیزه این افراد از انجام این عمل بود. وقتی که این حمله بسیجی ها به سفارت انگلیس را در کنار رفتارهای غیر طبیعی گذشته آنها از قبیل سرکوب مردم معترض، راهپیمایی های گاه و بیگاه، تجمعات مذهبی و سیاسی و خیلی کارهای دیگر قرار می دهم این سوال دوباره در ذهنم شکل می گیرد که چگونه یک شخص مرتکب چنین رفتارهایی می شود که از نظر من کوچکترین سازگاری با عقل و منطق را ندارد؟ گاهی این اعمال بسیجی ها آنقدر زیاد و مداوم می شود که باعث می شود دوباره عقلانی و منطقی بودن افکارم را بسنجم. در هر صورت این بسیجی ها بخشی از واقعیت جامعه امروز ایران هستند و باید دلیل وجود آنها را موشکافانه بررسی کرد. واقعیتی که اگرچه از حمایت و تجهیز نامحدود حکومتی برخوردار است اما توانسته بخشی هرچند نه چندان بزرگ از توده ها را جذب کند.
چندی پیش قانونی برای اختصاص درصدی از درآمدهای نفتی به بسیج به وجود آمد. در سیستم بانکی ایران بیشترین سود بانکی متعلق به افرادی است که در عضویت سازمان بسیج هستند. مزایای تحصیلی و استخدامی زیادی برای بسیجیان وجود دارد. و بسیاری  موارد دیگر شاید باعث شود این نتیجه گیری را داشته باشیم که جذب برخی از اقشار به این سازمان به دلیل این مزایا و حمایت های حکومتی است. اما واقعیت این است که شاید منافع فوق سبب افزایش اعضای رسمی این سازمان شود اما نمی تواند فرد را نسبت به انجام اعمال غیر طبیعی نظیر حمله به سفارت یا سرکوب همشهریانش مجاب نماید. (ادامه دارد)

۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

شاید طوفان نوح مشکل گشا باشد

روزگاري نه چندان دور، تقريباً پانزده سال پيش، هر وقت كه در جاده مراغه – تبريز تردد مي كرديم پس از عبور از شهر بناب مي توانستيم ساحل درياچه اروميه را در دويست متري جاده ببينيم.
چندين كيلومتر از مسير قطار تبريز به طهران در محدوده آذرشهر از وسط اين درياچه عبور مي كرد. يادم مي آيد خيلي از مسافراني كه براي بار اول با قطار مسافرت مي كردند وقتي كه به يك باره از پنجره هاي هر دو طرف واگن منظره درياچه را مشاهده مي نمودند بسيار شگفت زده مي شدند. بعضي از آن ها مي گفتند كه اين درياچه و قطار در حال عبور از آن يكي از بهترين مناظري است كه تا به حال مشاهده كرده اند، تركيبي از هنر طبيعت و هنر انسان.
جاده منتهي به جزيره شاهي يا همان اسلامي هم چنين توصيفي داشت. پس از عبور از خاصبان آب هر دو سمت جاده را احاطه كرده و منظره چشم نوازي را ايجاد نموده بود.
شنا كردن و آب تني هم در اين درياچه لذت منحصر به فرد خودش را داشت. اين لذت براي من كه فن شنا بلد نبودم وقتي مي توانستم بدون هيچ حركتي در روي آب شناور بمانم دو چندان مي شد.
ساحل رحمانلو در عجبشير كه بعدها امكانات گردشگري بسيار خوبي نيز در آن ايجاد شد، روزهاي آخر هفته پذيراي انبوه گردشگران بود. اسكله چوبي آن و قايق هاي كوچكي كه به آن بسته شده بود به ويژه هنگام غروب خورشيد چشم انداز زيبايي را ايجاد كرده بود. لجن طبي نيز كه در برخي قسمت هاي ساحل رحمانلو يافت مي شد طرفداران خاص خودش را داشت.
درياچه اي كه زماني سه درصد خاك ايران را اشغال كرده بود، در دوراني كه حمل و نقل با خودرو هنوز در كشور رايج نشده بود، نقش مهمي در اتصال اروميه به تبريز و طهران را ايفا مي كرد. سرلشكر درخشاني زماني كه در اوايل دهه بيست شمسي به سمت فرمانده لشكر آذربايجان در اروميه منصوب مي شود تا به اوضاع بي سر و سامان منطقه  كه در اثر شورش كردها به وجود آمده بود نظم ببخشد، آن گونه كه در خاطراتش مي آورد براي اينكه به سريعترين نحو به اروميه برسد پس از ورود به تبريز از طريق راه آهن خود را به بندر شرفخانه مي رساند و از آنجا با كشتي به بندر گلمانخانه در نزديكي اروميه مي رود. تا همين اواخر هم كه پل ميانگذر درياچه افتتاح نشده بود وقتي كه با خودرو سواري بين اروميه و تبريز تردد مي كرديم سوار بر قايق هاي خودرو بر مي شديم و براي چند دقيقه هم كه شده بود از لذت يك مسافرت دريايي بهره مند مي شديم.
شايد آن موقع وقتي اين مناظر را مي ديديم و صداي گوشنواز امواج را در سواحل درياچه مي شنيديم، هيچ گاه به ذهنمان هم خطور نمي كرد كه بزودي روزي برسد كه نظاره گر مرگ اين زيبايي باشيم بدون اينكه كاري از دستمان برآيد. سواحلي كه در چند قدمي بود هر روز دور تر مي روند در آرزوي شنيدن صداي امواج بوديم كه در حسرت ديدارشان مانديم. هر بار كه به سمت درياچه نگاه مي كنم گويي به يك پيكر در حال احتضار مي نگرم و حس دلتنگي شديدي را در وجود خود حس مي كنم. مكاني كه قبلا ساحل نام داشت وً بودن در آن جا منظره دريا و صداي امواج و شور و شوق را برايم فراهم مي كرد اينك ارمغاتي جز حسرت برايم ندارد. 
اوايل ارديبهشت ماه سال 90، فرصتي پيش مي آيد تا پس از چند سال دوباره به جايي بروم كه قبلاً ساحل رحمانلو ناميده مي شد. باران بسيار شديدي در حال بارش بود. آب گل آلود سيل از مسيل ها جاري شده بود. يكي از ريش سفيدهاي روستا مي گفت كه چنين باراني را كمتر در طول عمر دراز خود مشاهده كرده است و پس از بيست سال است كه باعث شده آب سيل پس از مدت ها در اين مسيل ها به جريان بيافتد. آب همه آنها به درياچه ختم مي گردد. وقتي كه منظره جريان اين همه آب را مي بينيم براي بازگشت دوباره درياچه به زندگي اندكي اميدوار مي شوم.
اما هنوز اثري از درياچه در روستا قابل مشاهده نيست. آب باران قسمتهاي گودي قابل توجهي را پر كرده اما در مقايسه با وسعت خشك شده درياچه بسيار ناچيز است. قايق هاي بسته شده به اسكله چوبي كه در ميان رسوبات نمك به دام افتاده اند باز هم در حسرت شناور شدن بر روي آب هستند.
ناصر پورپيرار در فيلم مستندي كه در باره تمدن عثماني ساخته بود مدعي شده بود كه درياچه اروميه يكي از حوزه هاي آبي است كه از طوفان نوح كه در منطقه آناتولي اتفاق افتاده، بهره مند گرديده است. وقتي كه در كنار ساحل خشكيده درياچه و در زير بارش شديد باران اين گفته پورپيرار را به خاطر مي آورم آرزو مي كنم كه اين باران همان طوفان نوح باشد كه شايد مشكل گشا شود. طوفاني كه شايد به مرگ بشر بيانجامد اما به درياچه حيات خواهد بخشيد.
بدون اينكه خودمان بدانيم زندگي درياچه با زندگي ما پيوند خورده است و بايد بدانيم كه از دست دادن اين پهنه آبي چه عواقبي برايمان خواهد داشت.

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

تأثیرگذارترین نشریه قرن گذشته


دو سال پيش يكي از آخرين دفعاتي كه به دانشگاه تبريز رفته بودم، كانون آذربايجان شناسي دانشگاه نمايشگاه كتاب داير كرده بود و من كتاب ملانصرالدين در تبريز نوشته تاريخ نگار فقيد صمد سرداري نيا را از آنجا تهيه نمودم. پس از مطالعه كتاب كه با شخصيت جليل محمدقلي زاده و نشريه ملانصرالدين آشنا شدم جاي روشنفكراني همچون او و نشريه اش را در جامعه كنوني بسيار خالی ديدم. چند ماه پیش نشريه مشهور نيويوركر اقدام به معرفي كتابي در مورد ملانصرالدين نموده است كه در زير ترجمه این معرفی و قسمتي از عكسهاي منتخب آن را مي آورم

نشريه اي كه بيشترين تغيير را در جهان ايجاد كرد
وقتي كه كتاب به دست من رسيد، نمي دانستم كه از كجاي آن شروع كنم. ورق هاي اين كتاب حدوداً دويست صفحه اي گلاسه اي بود و پر بود از تصاويري كه به سختي مي شد مضامين آنها را فهميد تصاويري از مردان و زناني كه به مكان و زماني مربوط مي شدند كه من دقيقاً نمي دانستم. اين كتاب از نثر قوي برخوردار بود. كساني كه به خانه من مي آمدند و متوجه جلد زيباي نارنجي رنگ اين كتاب مي گرديدند آن را بر مي داشتند و پس از اينكه حدود بيست دقيق يا بيشتر ناپديد مي شدند از من مي پرسيدند كه آيا مي توانم اين كتاب را امانت بدهم يا نه. وقتي كه نوبت ناپديد شدن خودم رسيد چند جمله اول كتاب مرا بدرون خود كشيد:
چند سال پيش در يك روز سرد زمستاني در يك فروشگاه كتب دست دوم نزديك برج دختر باكو براي اولين بار به ملا نصرالدين برخورديم. در نگاه اول فكر كرديم كه كتاب به درد كلكسيونرها مي خورد. اندازه و وزن آن به قابل توجه بود و علاوه رنگ روشن و كيفيت چاپ آن، در بين كتاب هاي گرد گرفته باقي مانده ازدوران شوروي در مغازه فروشنده پيرش آقاي المان، به طرز مشكوكي به چشم مي زد. ما به ملانصرالدين خيره شديم، اين كتاب همچون يك زيباي غير قابل تصور به ما چشمك مي زد. كتاب ملا نصرالدين: نشريه اي كه ممكن است باشد، مي تواند باشد و بايد باشد، و موضوع اصلي آن ملانصرالدين كه قبلاً به آن اشاره شد، نشريه طنز آذربايجاني است كه در سه دهه اول قرن گذشته ميلادي در آذربايجان نشر مي يافت و در سرتاسر جهان اسلام از مراكش گرفته تا ايران خوانده مي شد. نصرالدين نام يك شخصيت قديمي است كه در اصل به  آسياي ميانه در دوره قرون وسطي مربوط مي گردد و در اين نشريه به عنوان معرف محتواي آن به كار گرفته شده است. اين كتاب مجموعه ايست از تصاوير زيبا كه خواننده را از طريق ظرافت هاي فرهنگي نهفته در آنها تعليم مي دهد. ملا نصرالدين پروژه اي است از همكاري هنرمندان اسلاو و تاتار  كه خود را بخشي از جدل ها و صميميت هايي معرفي مي كنند كه منطقه اوراسيا، از شرق ديوار سابق برلين تا غرب ديوار چين را در بر گرفته است. تلاش اين گروه در حول برخي مشتركات، اسلوب ها و طيف وسيعي از مفاهيم فرهنگي مي گردد و بر محيط غالباً فراموش شده اسلاو ها، قفقازي ها و آسياي ميانه اي ها متمركز مي شود.
ملا نصرالدين از بسياري جهات نشريه اي انقلابي محسوب مي شود. در زمان و مكاني كه در آن آزادي گفتار عملاً وجود نداشت، سردبير آن كاملاً واضح سياست، دين، استعمار، غرب گرايي، مدرنيسم، فقدان آموزش و تبعيض عليه زنان را با زبان طنز به نقد مي كشاند.( جالب است كه آذربايجان در امر حقوق زنان پيشرو بوده است. براي اولين بار در سال 1919 يعني يك سال قبل از ايالت متحده در آذربايجان به زنان حق راي داده شد.) همچنين با توجه به جمعيت زياد بي سوادان در آن دوره، نشريه به شكل هوشمندانه و دقيقي از تركيب تصاوير و متن بهره مند گشته است. متون آن نيز به نوبه خودش جالب توجه است. اين متون به جاي اينكه به زبان روسي يعني زبان دولت استعمارگر اين مردم نوشته شود، به زبان تركي آذربايجاني نوشته شده است. ويراستار اين كتاب در مرتب كردن متون آن وظيفه دشواري بر عهده داشته است، زبان تركي آذربايجاني با الفباي عربي زبان تركي آذربايجاني كه سابقه اي بيش از هزار ساله داشت، در سال 1928 توسط لنين به الفباي تغيير يافت. يك دهه بعد استالين آن را به الفباي كريل تغيير داد و در نهايت پس از سقوط شوروي دوباره به الفباي لاتين بازگشت.
اسلاو ها و تاتارها در با اين كتاب به تور دور دنيا مي روند و قرار است در ماه هاي باقيمانده سال در نقاط مختلف جهان تصاوير اين كتاب را به نمايش بگذارند.
در زير مي توانيد بخشي از تصاوير اين كتاب و توضيحات مربوطه را ببنيد: 




تصوير بالا: تولد نوزاد پسر در خانواده
تصوير پايين: تولد نوزاد دختر در خانواده





گوش فرا دهيد! افرادي كه مي خواهند از آموزش هاي نوين و مدرن استفاده كنند در حقيقت مي خواهند كه ما عقايد قديمي خود را فراموش كنيم و به جاي آنها افكار مشركانه داشته باشيم به هيچ وجه به آنها اجازه ندهيد كه چنين اتفاقي بيافتد





وكلاي مردم در اروپاي شرقي و آسيا نمي دانند كه اين يك دام است.  بر روي تله نوشته شده : بازي مجلس در اروپاي شرقي و آسيا





آفرين پسرم، مادرتو بزن




در حالي كه روسها، عثماني ها و يوگوسلاوها در پشت تصوير در حال لم دادن و استراحت هستند، اتريشي ها در حال به چنگ آوردن آلباني هستند. نگارنده مي نويسد : "اتريش در تلاش است تا آلباني را بدست آورد و به نظر مي رسد كه اتريشي ها فكر مي كنند در نهايت آلباني خود به خود تسليمشان مي شود" اتريش: در عنوان آن نوشته شده : ما بايد بسيار احطياط كنيم اگر كمي درخت تكان بخورد سيب آلباني خودش مي افتد به دست ما.




مرد قدرتمند كه در جلو كارگران نفت ايستاده است مي گويد: تا كنون كسي نتوانسته مرا شكست دهد ولي هيچ كس نيست كه مرا به كار گمارد. ريیس روسي به زبان روسي جواب مي دهد: مهم نيست، در هر صورت كاري هم وجود ندارد. 




یكي از اعضاي ترك هاي جوان در حالي كه چند كارمند پير و عوامل دستگاه امنيتي امپراتوري عثماني را با افسار به دنبال خود مي كشد، به آنها مي گويد: كافيه، شما 32 سال حكومت كرديد.





اين سلاح ها هميشه آسيب نمي زنندو هم بري دعوا و هم براي عزاداري لازم هستند، نگارنده به كنايه مي گويد: با تو جه به موقعيت شيعيان و مسيحيان پروتستان مي توانند در كنار هم با اين سلاح ها تمرين كنند.





سمت راست: جهان مومنين
سمت چپ: دنياي شياطين




پسر برو يك نسخه از ملا نصرالدين بخر و بياور بدون اينكه كسي بفهمد. نگارنده مي گويد: در حالي كه مضامين ملانصرالدين دستگاه ديني و عقب ماندگي هاي آن را تقبيح مي كند، روحانيون ديني به صورت مخفيانه هم كه شده ملانصرالدين را مي خوانند.




یك كاريكاتور جسورانه در مورد نقش روحانيون ديني در تشكيل مجلس ملي ايران




به دلايلي كه خارج از اختيارات ما بود اين صفحه خالي از نوشته است!




جليل محمد قلي زاده

۱۳۹۰ مهر ۱۰, یکشنبه

اورمو گولو و دمیر آشیق

مسعود امير سپهر هنرمند و خواننده توانمند تبريز در ترانه اي دمير آشيق و اورمو گولو را به هم وصل كرده است. گرچه اين دو نماد آذربايجان بي ربط به هم نيز نيستند. اورمو گولو سالهاست كه مورد بي مهري مسئولان حكومتي قرار گرفته است و دمير آشيق هم در خاطرات خود سابقه بيست و پنج سال بي مهري مسئولان و عزلت نشيني را دارد. مجسمه اي كه توسط حكومت پهلوي به زندان انبار موزه تبريز فرستاده شد پس از انقلاب نيز 25 سال در حبس ماند و در نهايت در محل نمايشگاه هاي تبريز دوباره بر پا گرديد.

البته نتوانستم نام شاعر اين شعر زيبا را پيدا كنم اما شنيدن ترانه آن از زبان هنرمند محبوبم مسعود امير سپهر بسيار شورانگيز بود. در زير متن اين شعر  آمده است. 
سازيين آليپ سينه سينه
دمير آشيق سويلر يئنه
اورمو گولوم لاي لاي سنه
قادان گلسين بير بير منه
باشين داراق چکیر بله
هاراي سالير چنلي بله
سيلمه گوزوم قارا گيله
گوزياشلارين دوندر سله
انسين گوزوندن ياناغا
گوز ياشين آخسين چالاغا
اورمو گولوم سوسوزلاييب
سو گئدسين قوري دوداغا 

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

بازگشت به وبلاگ قدیمی

پس از فلتر شدن سرویس Blogger به دلیل سخت شدن ویرایش و ایجاد پست های جدید، تصمیم گرفتم تا به سراغ یکی از سرویس های وطنی بروم. از آنجایی که بسیاری از سرویس های وبلاگ ایرانی تبلیغات تجاری بسیار سخیفی همراه خدمات وبلاگ به کاربران تحمیل می کنند و یا اینکه بعضی از آنها شامل نامهای سخیفتری چون پرشین هستند به ناچار اقدام به استفاده از سرویس wblug کردم. این سرویس دارای ویژگیهای بالا نبود اما به لحاظ ارائه امکانات جانبی و امنیت در سطح پایینتری قرار داشت. البته چون کدهای html این سرویس ساده تر بود با صرف وقت قابل توجهی توانستم مشکل کمی امکانات را تا حد زیادی کنم.
شروع کار من در wblug از اسفند ماه سال 89 بود و تا اواسط شهریور 90 که این وبلاگم هک شد حدود 10 پست منتشر کرده بودم. این بار هم ترجیح یک کالای ایرانی موجبات پشیمانی ام را فراهم کرد. اینک به این نتیجه رسیدم که تحمل دردسرهای عبور از فیلترینگ جمهوری اسلامی ایران بسیار بهتر از استفاده از سرویس های وبلاگ جمهوری اسلامی ایران است. اکنون به این می اندیشم که در کشوری که امکان حفاظت از یک سیستم ساده وبلاگ در برابر  جوجه هکرها فراهم نشده است آیا می توان تدارک یک حمله بسیار گسترده به سرویس پیشرفته ایمیل google را دید؟
همزمانی قضیه هک وبلاگ با راه اندازی سرویس فارسی Blogger باعث شد تا دوباره به فکر بازگشت وبلاگ قبلی ام بیافتم که از سال 87 آن را ایجاد کرده ام. الیته فعلاً نتوانستم با کدهای html این سرویس کنار بیایم اما سادگی ویرایش مطالب و همچنین امکانات گسترده آن  و به ویژه امنیت بهترین دلیل برای تحمل کردن مشکلات فیلترینگ است.
هکری که وبلاگم را در wblug هک کرده بود خیلی آدم با انصافی به نظر می رسد. با انصاف تر خود مسئولان wblug. در نظر بگیرید که چند مدت روی یک وبلاگ کار کنید و در زمانی که به اهدافتان می رسید ناگهان از کار بیافتد. برای مثال دو وبلاگ آزاد آذربایجان و دانشجو که از سرویس wblug استفاده می کردند توسط مسئولین خود سرویس از اینترنت پاک شدند. این دو وبلاگ غالباً اخبار حقوق بشر در ایران را پوشش می دادند. اینجاست که هکر با انصاف تر از مسئولان سرویس است چه هکر بعد از دو روز دوباره وبلاگ من را برقرار کرد اما  مسئولان سرویس wblug دو وبلاگ یاد شده بالا را برای همیشه از اینترنت حذف کردند.

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

بازگشت به Blogger

اگرچه فیلترینگ دولت ایران باعث شده بو از سرویسblogger خارج شوم، اما هک شدن وبلاگم توسط عده ای ناشناس موجب بازگشت من به دامن Blogger گردید. توضیحات بیشتر متعاقباً به استحضار می رسد!

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

رشید بهبودف




یکی از برنامه های ثابتم در استراحت های هفتگی گوش کردن ترانه های رشید بهبودف است حدود یک سال است که هر هفته با شنیدن صدای رشید بهبودف از ظرافت های هنری او در خلق اثرهای موسیقی لذت می برم. اگرچه رشید بهبودف اولین خواننده غیر ایرانی است که او را شناخته ام و از کودکی با صدای او آشنا شده ام ولی در یک سال گذشته و با آغاز دوره سربازی ام علاقه و تمایلم به این هنرمند فقید هر روز بیشتر شده است و زمزمه و تکرار آثار و ترانه های او یکی از راه های همیشگی من برای از بین بردن دلتنگی های متداول دوره سربازی است

تواناییهای رشید تنها به زبان ترکی آذربایجانی محدود نمی شود و او در چندین زبان ترانه هایی خوانده است باعث شده شهرت وی جهانی گردد به نظر من مهمترین ویژگی صدای رشید این است که صرف شنیدن صدای او باعث لذت انسان می شود و بنابراین آشنایی به زبان و فهمیدن معنی ترانه های او ضروری نمی باشد
اگرچه آلبوم نسبتاً کاملی از رشید بهبودف داشتم در هفته گذشته اقدام به جمع آوری و دانلود اثرهای او نمودم و گنجینه رشید بهبودف خود را چند برابر کردم و در اینجا دو لینک که می توان ترانه های رشید را دانلود کرد ارائه می کنم
در لینک زیر می توان بسیاری از ترانه های رشید بهبودف به ویژه آثار غیر آذربایجانی او را دانلود کرد پس از انتخاب هر آهنگ روی
Cкачать композиуиь
کلیک کنید





همچنین بهبودف در ایران با همکاری نوازنده پیانو چنگیز صادق اف و نوازنده تار احسان داداشف به مدت دو هفته کنسرت اجرا نموده که لینک دانلود آن را از وبلاگ دل زنده ها پیدا کردم برای دانلو این کنسرت از لینک زیر استفاده کنید