۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

زندگی در حاشیه دریاچه ارومیه

جزیره شاهی یا اسلامی تنها جزیره مسکونی دریاچه ارومیه است. البته دیگر شاید نتوان نام جزیره را برای این منطقه استفاده کرد چرا که به دلیل پسروی آب دریاچه  از یک طرف کاملاً و به طور دائمی به خشکی متصل شده است و به نظر می رسد عنوان شبه جزیره شاهی یا اسلامی مناسبتر باشد. در گذشته نیز قسمت شرقی این جزیره با توجه به سطح آب دریاچه گاهی خشک و کاملاً به خشکی تبدیل می شده است اما حداقل چندین ماه از سال آب هر چهار طرف دریاچه را فرا می گرفته و عنوان جزیره معنا پیدا می کرده است. اما  در چند سال اخیر، حداقل یک دهه گذشته هیچگاه آب به طور کامل چهار سوی آن را در بر نگرفته است.
سطح آب در ساحل شرقی این جزیره کم عمق بوده است و لذا این امکان فراهم شده بود تا جاده ای از منطقه خاصبان به سمت جزیره احداث گردد تا امکان تردد را برای اهالی فراهم آورد که تا مدتها تنها متصل کننده این جزیره به خشکی بوده است. اکنون علاوه بر اینکه خشکی خود را از سمت شرق به جزیره رسانده است، احداث پل میانگذر در قسمت غربی جزیره، آن را به ارومیه نیز وصل کرده است، اتصالی که در گذشته نه چندان دور تنها از طریق قایق و کشتی های سبک ممکن بود.
جزیره شاهی کاملاً کوهستانی است و بنابراین زمین های محدودی از آن قابل سکونت و زراعت است. در وسعت بیست و سه هزار هکتاری آن هفت روستا در حاشیه های کناری جزیره وجود دارند که نامشان به این شرح است: سارای، آق گونبد، گمیچی، بهرام آباد، قبچاق، بوراچالو و تیمورلو. این روستاها همگی در حاشیه و دورتادور جزیره واقع شده اند و قسمت مرکزی جزیره کاملاً کوهستانی و صعب العبور است و محل زندگی نوعی از آهو به شمار می رود. ساکنان جزیره سابقه سکونت در آنجا را بسیار طولانی می دانند و وجود صخره های قلعه مانند و کشف برخی اشیا تاریخی را به عنوان دلیل گفته خود بیان می دارند.
اگرچه این جزیره به لحاظ تقسیمات کشوری جز استان آذربایجان شرقی به شمار می آید اما روستاییان آن بیشتر مراودت ها و امورات خود را با ارومیه مرکز استان آذربایجان غربی انجام می دهند، حتی قبل از این که پل میانگذر به بهره برداری برسد آمد و شدهای بین جزیره و ارومیه کاملاً برقرار بوده و کشتی ها نقش بسیار مهمی را عهده دار بوده اند. مهاجرت های روز افزون این مردمان نیز بیشتر به مقصد ارومیه ختم شده است.
زمانی که در سالهای گذشته و در دوره پر آب دریاچه از جاده منتهی به قسمت شرقی جزیره، برای سوار شدن به کشتی و رفتن به ارومیه عبور میکردیم، گاهی موجها به قدری بودند که سطح جاده و بعضاً شیشه خودروها را خیس می کرد. در هر دوطرف جاده می شد پهنه دریاچه را تا دور دستها مشاهده نمود. پس از عبور از این جاده دریایی، روستای سارای اولین روستایی بود که در جزیره، خودروها در مسیر اسکله از آن عبور می کردند، البته جاده تا مسیر اسکله از حاشیه روستاهای گمیچی و آق گنبد نیز عبور می کرد. روستاهای دیگر تقریباً در حاشیه شمالی جزیره واقع شده اند که از مسیر اصلی تبریز به ارومیه دور هستند. سرسبزی روستای سارای و مناظر زیبای باغها و کشتزارهای آن از دور بسیار چشمنواز می نمود، باغها عمدتاً از دزختان گیلاس، بادام، آلوچه و گردو تشکیل شده بود، و اگر در فصل ثمردهی درختان از جزیره عبور می کردیم، روستاییانی که در حاشیه جاده به فروش محصولات خود مشغول بودند، قابل مشاهده بود.
نوروز امسال و در روز سیزدهم فروردین فرصتی فراهم می شود تا دوباره به این روستا سفر کنم. شش ماه دوری از منطقه آذربایجان و زندگی در جنوب ایران، مرا برای دیدار مجدد طبیعت منطقه بسیار مشتاق کرده بود. در حین سفر به جزیره، دیگر خبری از دریاچه در دو طرف جاده نبود و هیچ پهنه آبی حتی در دوردستها را نمی شد مشاهده کرد. جاده در حقیقت از وسط کویری عبور می کرد که گویی هیچگاه همنشینی با آب نداشته است.
با نزدیک شدن به جزیره  کم کم مقدار کمی آب در دو طرف جاده قابل مشاهده می شود بسیار کم عمق و مأیوس کننده. به گفته ساکنین جزیره منشا  این آب رودخانه هایی است که از منطقه شبستر به دریاچه می ریزند. با توجه به گستردگی منطقه خشک شده، این آبها بدون اینکه به پیکره اصلی دریاچه اختلاط یابد در ساحل شرقی جزیره جمع می شود و لذا آب نسبتاً شیرینتری دارد.
در بدو ورود به جزیره و روستای سارای، اولین تغییری که به چشم می خورد خیل فروشگاه های بین راهی ایجاد شده است، که به لطف بهره برداری از پل میانگذر و پر تردد شدن جاده رونق خوبی پیدا کرده اند. سالهای گذشته فقط یک پمپ بنزین و برخی دست فروش ها، همان هایی که در تابستان میوه هم می فروختند، وجود داشتند. اما کمی که با دقت بیشتر به روستا می نگرم دیگر آن باغ ها و سرسبزی گذشته قابل مشاهده نیست و بسیاری از درختان از بین رفته اند، تنه های خشکیده بسیار به چشم می زنند.
با روستاییان به گفتگو می نشینم و علت این خشکی را جویا می شوم، مرد میانسالی به نام حسن می گوید: در گذشته باغ ها و زمین های بسیار حاصلخیزی داشتیم، منبع تأمین آب ما هم چشمه ها و چاه ها بودند، با کم شدن آب دریاچه و افزایش شوری آن، کیفیت آبهای زیرزمینی جزیره هم کاهش داشته است و عملاً برای آبیاری مناسب نیستند. برای رسیدن به آب سالم تر نیاز به چاه های عمیق تر و استفاده از تجهیزات نوین آبیاری را داریم که در توان اقتصادی روستاییان عملاً مقدور نیست، کمک های دولتی هم با شرایط بسیار سختی پرداخت می شوند. دیگر روستاییان نیز همین نظر را دارند. پیرمردی می گوید که اینجا هر سال خشکتر می شود و باغها بیشتر از بین می روند.
با توجه به کاهش فرصت های شغلی بخش کشاورزی، تعداد روستاییان مهاجرت کرده بسیار بیشتر شده است، بسیاری نیز در شغل های دیگری مشغول شده اند، برخی همان فروشگاه های بین راهی را می چرخانند، برخی دیگر نیز به کارگری در شهرهای اطراف، ارومیه و آذرشهر و تبریز پرداخته اند.
اما هیچ چیز مثل نگاه ها و صحبت های خالی از امید این روستاییان دردناک نیست، از اینکه زندگی تا چند سال دیگر در روستا در جریان خواهد بود هیچ تصوری در ذهن ندارند. این نا امیدی وقتی به اوج می رسد که هیچ حرکتی از سوی مسئولان برای بهبود شرایط منابع آبی در جزیره نمی بینند.
وقتی که نماینده مجلس، موسی الرضا ثروتی، در صحن علنی می گوید که به جای سرمایه گذاری برای احیا دریاچه ارومیه، مردمان حاشیه دریاچه را به جای دیگر کوچ دهید، هیچ کس مثل مردمان جزیره معنای آن را نمی فهند. ترس از زندگی مبهم، کوچ اجباری و فقر و بیکاری، حسی است که هر روز بیشتر در روستاییان القا می شود.
اکنون آمال و آرزوها و حتی لحظات شاد و غمگین ساکنان سارای با اظهار نظرهای مسئولان و واکنش های مردم دیگر پیوند خورده است، هر گفته ای در جهت نابودی دریاچه آنان را غمگینتر و هر سخن یا حتی شعاری در طرفداری از احیا دریاچه، مسرورشان می کند.