۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

شاید طوفان نوح مشکل گشا باشد

روزگاري نه چندان دور، تقريباً پانزده سال پيش، هر وقت كه در جاده مراغه – تبريز تردد مي كرديم پس از عبور از شهر بناب مي توانستيم ساحل درياچه اروميه را در دويست متري جاده ببينيم.
چندين كيلومتر از مسير قطار تبريز به طهران در محدوده آذرشهر از وسط اين درياچه عبور مي كرد. يادم مي آيد خيلي از مسافراني كه براي بار اول با قطار مسافرت مي كردند وقتي كه به يك باره از پنجره هاي هر دو طرف واگن منظره درياچه را مشاهده مي نمودند بسيار شگفت زده مي شدند. بعضي از آن ها مي گفتند كه اين درياچه و قطار در حال عبور از آن يكي از بهترين مناظري است كه تا به حال مشاهده كرده اند، تركيبي از هنر طبيعت و هنر انسان.
جاده منتهي به جزيره شاهي يا همان اسلامي هم چنين توصيفي داشت. پس از عبور از خاصبان آب هر دو سمت جاده را احاطه كرده و منظره چشم نوازي را ايجاد نموده بود.
شنا كردن و آب تني هم در اين درياچه لذت منحصر به فرد خودش را داشت. اين لذت براي من كه فن شنا بلد نبودم وقتي مي توانستم بدون هيچ حركتي در روي آب شناور بمانم دو چندان مي شد.
ساحل رحمانلو در عجبشير كه بعدها امكانات گردشگري بسيار خوبي نيز در آن ايجاد شد، روزهاي آخر هفته پذيراي انبوه گردشگران بود. اسكله چوبي آن و قايق هاي كوچكي كه به آن بسته شده بود به ويژه هنگام غروب خورشيد چشم انداز زيبايي را ايجاد كرده بود. لجن طبي نيز كه در برخي قسمت هاي ساحل رحمانلو يافت مي شد طرفداران خاص خودش را داشت.
درياچه اي كه زماني سه درصد خاك ايران را اشغال كرده بود، در دوراني كه حمل و نقل با خودرو هنوز در كشور رايج نشده بود، نقش مهمي در اتصال اروميه به تبريز و طهران را ايفا مي كرد. سرلشكر درخشاني زماني كه در اوايل دهه بيست شمسي به سمت فرمانده لشكر آذربايجان در اروميه منصوب مي شود تا به اوضاع بي سر و سامان منطقه  كه در اثر شورش كردها به وجود آمده بود نظم ببخشد، آن گونه كه در خاطراتش مي آورد براي اينكه به سريعترين نحو به اروميه برسد پس از ورود به تبريز از طريق راه آهن خود را به بندر شرفخانه مي رساند و از آنجا با كشتي به بندر گلمانخانه در نزديكي اروميه مي رود. تا همين اواخر هم كه پل ميانگذر درياچه افتتاح نشده بود وقتي كه با خودرو سواري بين اروميه و تبريز تردد مي كرديم سوار بر قايق هاي خودرو بر مي شديم و براي چند دقيقه هم كه شده بود از لذت يك مسافرت دريايي بهره مند مي شديم.
شايد آن موقع وقتي اين مناظر را مي ديديم و صداي گوشنواز امواج را در سواحل درياچه مي شنيديم، هيچ گاه به ذهنمان هم خطور نمي كرد كه بزودي روزي برسد كه نظاره گر مرگ اين زيبايي باشيم بدون اينكه كاري از دستمان برآيد. سواحلي كه در چند قدمي بود هر روز دور تر مي روند در آرزوي شنيدن صداي امواج بوديم كه در حسرت ديدارشان مانديم. هر بار كه به سمت درياچه نگاه مي كنم گويي به يك پيكر در حال احتضار مي نگرم و حس دلتنگي شديدي را در وجود خود حس مي كنم. مكاني كه قبلا ساحل نام داشت وً بودن در آن جا منظره دريا و صداي امواج و شور و شوق را برايم فراهم مي كرد اينك ارمغاتي جز حسرت برايم ندارد. 
اوايل ارديبهشت ماه سال 90، فرصتي پيش مي آيد تا پس از چند سال دوباره به جايي بروم كه قبلاً ساحل رحمانلو ناميده مي شد. باران بسيار شديدي در حال بارش بود. آب گل آلود سيل از مسيل ها جاري شده بود. يكي از ريش سفيدهاي روستا مي گفت كه چنين باراني را كمتر در طول عمر دراز خود مشاهده كرده است و پس از بيست سال است كه باعث شده آب سيل پس از مدت ها در اين مسيل ها به جريان بيافتد. آب همه آنها به درياچه ختم مي گردد. وقتي كه منظره جريان اين همه آب را مي بينيم براي بازگشت دوباره درياچه به زندگي اندكي اميدوار مي شوم.
اما هنوز اثري از درياچه در روستا قابل مشاهده نيست. آب باران قسمتهاي گودي قابل توجهي را پر كرده اما در مقايسه با وسعت خشك شده درياچه بسيار ناچيز است. قايق هاي بسته شده به اسكله چوبي كه در ميان رسوبات نمك به دام افتاده اند باز هم در حسرت شناور شدن بر روي آب هستند.
ناصر پورپيرار در فيلم مستندي كه در باره تمدن عثماني ساخته بود مدعي شده بود كه درياچه اروميه يكي از حوزه هاي آبي است كه از طوفان نوح كه در منطقه آناتولي اتفاق افتاده، بهره مند گرديده است. وقتي كه در كنار ساحل خشكيده درياچه و در زير بارش شديد باران اين گفته پورپيرار را به خاطر مي آورم آرزو مي كنم كه اين باران همان طوفان نوح باشد كه شايد مشكل گشا شود. طوفاني كه شايد به مرگ بشر بيانجامد اما به درياچه حيات خواهد بخشيد.
بدون اينكه خودمان بدانيم زندگي درياچه با زندگي ما پيوند خورده است و بايد بدانيم كه از دست دادن اين پهنه آبي چه عواقبي برايمان خواهد داشت.

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

تأثیرگذارترین نشریه قرن گذشته


دو سال پيش يكي از آخرين دفعاتي كه به دانشگاه تبريز رفته بودم، كانون آذربايجان شناسي دانشگاه نمايشگاه كتاب داير كرده بود و من كتاب ملانصرالدين در تبريز نوشته تاريخ نگار فقيد صمد سرداري نيا را از آنجا تهيه نمودم. پس از مطالعه كتاب كه با شخصيت جليل محمدقلي زاده و نشريه ملانصرالدين آشنا شدم جاي روشنفكراني همچون او و نشريه اش را در جامعه كنوني بسيار خالی ديدم. چند ماه پیش نشريه مشهور نيويوركر اقدام به معرفي كتابي در مورد ملانصرالدين نموده است كه در زير ترجمه این معرفی و قسمتي از عكسهاي منتخب آن را مي آورم

نشريه اي كه بيشترين تغيير را در جهان ايجاد كرد
وقتي كه كتاب به دست من رسيد، نمي دانستم كه از كجاي آن شروع كنم. ورق هاي اين كتاب حدوداً دويست صفحه اي گلاسه اي بود و پر بود از تصاويري كه به سختي مي شد مضامين آنها را فهميد تصاويري از مردان و زناني كه به مكان و زماني مربوط مي شدند كه من دقيقاً نمي دانستم. اين كتاب از نثر قوي برخوردار بود. كساني كه به خانه من مي آمدند و متوجه جلد زيباي نارنجي رنگ اين كتاب مي گرديدند آن را بر مي داشتند و پس از اينكه حدود بيست دقيق يا بيشتر ناپديد مي شدند از من مي پرسيدند كه آيا مي توانم اين كتاب را امانت بدهم يا نه. وقتي كه نوبت ناپديد شدن خودم رسيد چند جمله اول كتاب مرا بدرون خود كشيد:
چند سال پيش در يك روز سرد زمستاني در يك فروشگاه كتب دست دوم نزديك برج دختر باكو براي اولين بار به ملا نصرالدين برخورديم. در نگاه اول فكر كرديم كه كتاب به درد كلكسيونرها مي خورد. اندازه و وزن آن به قابل توجه بود و علاوه رنگ روشن و كيفيت چاپ آن، در بين كتاب هاي گرد گرفته باقي مانده ازدوران شوروي در مغازه فروشنده پيرش آقاي المان، به طرز مشكوكي به چشم مي زد. ما به ملانصرالدين خيره شديم، اين كتاب همچون يك زيباي غير قابل تصور به ما چشمك مي زد. كتاب ملا نصرالدين: نشريه اي كه ممكن است باشد، مي تواند باشد و بايد باشد، و موضوع اصلي آن ملانصرالدين كه قبلاً به آن اشاره شد، نشريه طنز آذربايجاني است كه در سه دهه اول قرن گذشته ميلادي در آذربايجان نشر مي يافت و در سرتاسر جهان اسلام از مراكش گرفته تا ايران خوانده مي شد. نصرالدين نام يك شخصيت قديمي است كه در اصل به  آسياي ميانه در دوره قرون وسطي مربوط مي گردد و در اين نشريه به عنوان معرف محتواي آن به كار گرفته شده است. اين كتاب مجموعه ايست از تصاوير زيبا كه خواننده را از طريق ظرافت هاي فرهنگي نهفته در آنها تعليم مي دهد. ملا نصرالدين پروژه اي است از همكاري هنرمندان اسلاو و تاتار  كه خود را بخشي از جدل ها و صميميت هايي معرفي مي كنند كه منطقه اوراسيا، از شرق ديوار سابق برلين تا غرب ديوار چين را در بر گرفته است. تلاش اين گروه در حول برخي مشتركات، اسلوب ها و طيف وسيعي از مفاهيم فرهنگي مي گردد و بر محيط غالباً فراموش شده اسلاو ها، قفقازي ها و آسياي ميانه اي ها متمركز مي شود.
ملا نصرالدين از بسياري جهات نشريه اي انقلابي محسوب مي شود. در زمان و مكاني كه در آن آزادي گفتار عملاً وجود نداشت، سردبير آن كاملاً واضح سياست، دين، استعمار، غرب گرايي، مدرنيسم، فقدان آموزش و تبعيض عليه زنان را با زبان طنز به نقد مي كشاند.( جالب است كه آذربايجان در امر حقوق زنان پيشرو بوده است. براي اولين بار در سال 1919 يعني يك سال قبل از ايالت متحده در آذربايجان به زنان حق راي داده شد.) همچنين با توجه به جمعيت زياد بي سوادان در آن دوره، نشريه به شكل هوشمندانه و دقيقي از تركيب تصاوير و متن بهره مند گشته است. متون آن نيز به نوبه خودش جالب توجه است. اين متون به جاي اينكه به زبان روسي يعني زبان دولت استعمارگر اين مردم نوشته شود، به زبان تركي آذربايجاني نوشته شده است. ويراستار اين كتاب در مرتب كردن متون آن وظيفه دشواري بر عهده داشته است، زبان تركي آذربايجاني با الفباي عربي زبان تركي آذربايجاني كه سابقه اي بيش از هزار ساله داشت، در سال 1928 توسط لنين به الفباي تغيير يافت. يك دهه بعد استالين آن را به الفباي كريل تغيير داد و در نهايت پس از سقوط شوروي دوباره به الفباي لاتين بازگشت.
اسلاو ها و تاتارها در با اين كتاب به تور دور دنيا مي روند و قرار است در ماه هاي باقيمانده سال در نقاط مختلف جهان تصاوير اين كتاب را به نمايش بگذارند.
در زير مي توانيد بخشي از تصاوير اين كتاب و توضيحات مربوطه را ببنيد: 




تصوير بالا: تولد نوزاد پسر در خانواده
تصوير پايين: تولد نوزاد دختر در خانواده





گوش فرا دهيد! افرادي كه مي خواهند از آموزش هاي نوين و مدرن استفاده كنند در حقيقت مي خواهند كه ما عقايد قديمي خود را فراموش كنيم و به جاي آنها افكار مشركانه داشته باشيم به هيچ وجه به آنها اجازه ندهيد كه چنين اتفاقي بيافتد





وكلاي مردم در اروپاي شرقي و آسيا نمي دانند كه اين يك دام است.  بر روي تله نوشته شده : بازي مجلس در اروپاي شرقي و آسيا





آفرين پسرم، مادرتو بزن




در حالي كه روسها، عثماني ها و يوگوسلاوها در پشت تصوير در حال لم دادن و استراحت هستند، اتريشي ها در حال به چنگ آوردن آلباني هستند. نگارنده مي نويسد : "اتريش در تلاش است تا آلباني را بدست آورد و به نظر مي رسد كه اتريشي ها فكر مي كنند در نهايت آلباني خود به خود تسليمشان مي شود" اتريش: در عنوان آن نوشته شده : ما بايد بسيار احطياط كنيم اگر كمي درخت تكان بخورد سيب آلباني خودش مي افتد به دست ما.




مرد قدرتمند كه در جلو كارگران نفت ايستاده است مي گويد: تا كنون كسي نتوانسته مرا شكست دهد ولي هيچ كس نيست كه مرا به كار گمارد. ريیس روسي به زبان روسي جواب مي دهد: مهم نيست، در هر صورت كاري هم وجود ندارد. 




یكي از اعضاي ترك هاي جوان در حالي كه چند كارمند پير و عوامل دستگاه امنيتي امپراتوري عثماني را با افسار به دنبال خود مي كشد، به آنها مي گويد: كافيه، شما 32 سال حكومت كرديد.





اين سلاح ها هميشه آسيب نمي زنندو هم بري دعوا و هم براي عزاداري لازم هستند، نگارنده به كنايه مي گويد: با تو جه به موقعيت شيعيان و مسيحيان پروتستان مي توانند در كنار هم با اين سلاح ها تمرين كنند.





سمت راست: جهان مومنين
سمت چپ: دنياي شياطين




پسر برو يك نسخه از ملا نصرالدين بخر و بياور بدون اينكه كسي بفهمد. نگارنده مي گويد: در حالي كه مضامين ملانصرالدين دستگاه ديني و عقب ماندگي هاي آن را تقبيح مي كند، روحانيون ديني به صورت مخفيانه هم كه شده ملانصرالدين را مي خوانند.




یك كاريكاتور جسورانه در مورد نقش روحانيون ديني در تشكيل مجلس ملي ايران




به دلايلي كه خارج از اختيارات ما بود اين صفحه خالي از نوشته است!




جليل محمد قلي زاده

۱۳۹۰ مهر ۱۰, یکشنبه

اورمو گولو و دمیر آشیق

مسعود امير سپهر هنرمند و خواننده توانمند تبريز در ترانه اي دمير آشيق و اورمو گولو را به هم وصل كرده است. گرچه اين دو نماد آذربايجان بي ربط به هم نيز نيستند. اورمو گولو سالهاست كه مورد بي مهري مسئولان حكومتي قرار گرفته است و دمير آشيق هم در خاطرات خود سابقه بيست و پنج سال بي مهري مسئولان و عزلت نشيني را دارد. مجسمه اي كه توسط حكومت پهلوي به زندان انبار موزه تبريز فرستاده شد پس از انقلاب نيز 25 سال در حبس ماند و در نهايت در محل نمايشگاه هاي تبريز دوباره بر پا گرديد.

البته نتوانستم نام شاعر اين شعر زيبا را پيدا كنم اما شنيدن ترانه آن از زبان هنرمند محبوبم مسعود امير سپهر بسيار شورانگيز بود. در زير متن اين شعر  آمده است. 
سازيين آليپ سينه سينه
دمير آشيق سويلر يئنه
اورمو گولوم لاي لاي سنه
قادان گلسين بير بير منه
باشين داراق چکیر بله
هاراي سالير چنلي بله
سيلمه گوزوم قارا گيله
گوزياشلارين دوندر سله
انسين گوزوندن ياناغا
گوز ياشين آخسين چالاغا
اورمو گولوم سوسوزلاييب
سو گئدسين قوري دوداغا