۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه

پاسخ به یادداشت سایت گل در مورد تراکتور و پوپولیسم

لینک مقاله سایت گل:

پدیده تراکتورسازی درتسخیرپوپولیسم

به پیشنهاد یکی از عزیزترین دوستان مقاله سایت ورزشی گل با عنوان "پدیده تراکتورسازی در تسخیر پوپولیسم " را به دقت مطالعه کردم و از آنجایی که نویسنده این سایت ورزشی معتبر بدون داشتن شناخت کافی از اتقاقاتی که در چند سال اخیر درباره این تیم و هوادارانش رخ داده اقدام به مطرح کردن برخی مسائل نموده بود لازم دانستم تا جوابی هر چند ناقص را در برابر آن مقاله بنویسم.
در مورد بخش اول این مقاله در مورد دوران مربیگری واسیلی گوجا و دلایل سقوط تراکتور به دسته پایینتر چیزی برای گفتن ندارم، چون نه در آن دوره هواردار تراکتور بودم و نه تراکتور آن قدر مسئله مهمی بود که درباره دلایل سقوطش دنبال دلیل و منطق باشم. اما آنچه از آن دوران به یاد می آورم بازی های تراکتور در استادیوم پیر تبریز باغشمال است که مقابل استقلال و پرسپولیس انجام می داد و تا جایی که به خاطر دارم از بیست یا سی هزار جمعیتی که به استادیوم می آمدند بیش از نیمی از آنها به تشویق تیم های پایتخت نشین می پرداختند دقیقاً مشابه تصویری که هم اکنون می توان در استادیوم های بسیاری از شهرستانهای ایران دید. آری تراکتورسازی در لیگ سال هشتاد سقوط کرد دقیقاً همانگونه که یکی دو سال گذشته برق شیراز و فجر سپاسی و ابومسلم به لیگ پایینتر سقوط کردند و اتفاق خاصی رخ نداد.
در بخش دوم مقاله نویسنده صرفاً به ذکر نام چند مربی سابق تراکتورسازی و استفاده از بازیکنان از کارافتاده اشاره کرده است. اینجا همان جایی است که دید اشتباه در مورد تراکتور شکل می گیرد. بسیاری از مرکزنشینان که از اوضاع هواداران تراکتور در زمان حضور در دسته پایینتر بی خبر بودند وقتی که تراکتور را در اولین حضور در لیگ برتر با انبوه هوادارانش دیدند عنوان پدیده را برای این تیم به کار بردند در حالی که آگاه نیستند که پدیده تراکتور و هوادارانش چندین سال پیش و در لیگ یک شکل گرفته است.
از سال هشتادوسه به بعد به طور مرتب در بسیاری از بازیهای تراکتورسازی در تبریز و بعضاً خارج تبریز حضور داشته ام و نزدیک اتفاقات آن را رصد کردم. سال 83 بدلیل علاقه شدید به فوتبال پیگیر بازی های تراکتور شدم در آن سال ارنست میدن دروپ مربی برجسته آلمانی سرمربی تراکتورسازی بود. مربی که سابقه نسبتاً خوبی در بوندسلیگا کسب کرده بود و از جمله مربیان با دانش ژرمن ها بود. در آن سالها بین پنج تا پانزده هزار نفر در استادیوم باغشمال به تشویق تراکتور می پرداختند. به یاد دارم بسیاری از آنها علاوه بر علاقه ای که به نماینده تبریز داشتند طرفدار یکی از سرخابی های پایتخت نیز بودند. از همان سالهای 83 و 84 به تدریج یک جریان هویت طلبانه در بین هوادارن تراکتور در حال نفوذ بود. درصد حضور افراد تحصیلکرده و دانشجو در بین هوادان در آن سالها کم کم رو به افزایش بود. تأثیر این جریان بر تماشاگران باعث شده بود که کم کم هواداران بر این اعتقاد باشند که تبریز باید یک نماینده در لیگ برتر ایران داشته باشند و این اعتقاد فشاری را بر مدیران تیم تحمیل می کرد که آنها را مجبور می کرد برای کسب نتیجه از بازیکنان و مربیان باسابقه علاوه بر بازیکنان بومی استفاده نمایند. در حقیقت از همان سالهای 83 و 84 یک اراده جمعی قوی در بین هواداران و مدیران تراکتور برای صعود به لیگ برتر به وجود آمده بود.
اما نکته عطفی که شرایط هواداران تراکتور را کاملاً تغییر داد وقایع بهار سال 85 آذربایجان بود. روز 22 اردیبهشت آن سال روزنامه ایران مطلب توهین آمیز خود را منتشر کرد. روز دوم خرداد نیز قرار بود دو تیم تراکتورسازی و همای تهران تک بازی پلی آف را برای صعود به مرحله انتخابی لیگ برتر را در شهر زنجان برگزار کنند. اما روز اول خرداد اعتراضات عمومی گسترده در تبریز در اعتراض به روزنامه دولتی ایران به وقوع پیوست و بلافاصله دامنه این اعتراضات به زنجان و دیگر شهرهای آذربایجان رسید. فدراسیون فوتبال مجبور شد که زمان و مکان بازی را تغییر دهد و بر اساس برنامه جدید، بازی پلی آف با یک هفته تأخیر به استادیوم آزادی انتقال می یابد. مردم شهرهای مختلف آذربایجان که به شدت سرکوب شده اند و در شرایط حکومت نظامی به سر می برند طهران را با توجه به جمعیت زیاد ترک زبان آن محل مناسبی برای ادامه اعتراضات خود می دانند و بر این اساس زمان بازی هما و تراکتور را انتخاب می کنند. مقامات امنیتی طهران تصمیم به لغو مسابقه و انتقال آن به استادیوم انقلاب کرج می گیرند اما با در گیری هایی که در اطراف استادیوم کرج رخ می دهد در نهایت تصمیم به انجام مسابقه در شهر اصفهان را می گیرند. در نهایت بازی در اصفهان برگزار می شود و تراکتور در ضربات پنالتی بازی را واگذار می کند.
وقتی که فصل بعدی لیگ دسته اول شروع می شود همچنان تبریز در فضای امنیتی است و بسیاری از فعالان شهر در زندان به سر می برند. تبریزی ها نیز دوباره استادیوم را برای سر دادن شعارهای اعتراضی انتخاب می کنند. در این فصل تعداد هواردان به شدت افزایش می یابد و مسئولان امنیتی مجبور به انتقال بازی ها به ورزشگاه های دور از شهر می شوند...
هدفم از ذکر سرگذشت بالا روشن شدن دلایل افزایش هواداران تراختور در لیگ یک برای کسانی است که در تبریز نبوده اند و بایکوت اخبار لیگ یک و تراکتور باعث بی خبر ماندن آنها شده است. همچنین گوشزد کردن این نکته به نوسنده مقاله سایت گل که وقایع فوق را با واژه تحقیرآمیز پوپولیسم خلاصه کرده است.
در واقع اعتراضات آذربایجانی ها در برابر توهین هایی که نسبت به آنها انجام می شود در قالب هواداری از تراکتور خود را نشان داد. دلیل این امر فضای پادگانی و سرکوب شدید تظاهرات مدنی در شهرها بود. به اعتقاد من این مسئله با پوپولیسم هیچ سنخیتی ندارد و به کار بردن این واژه برای این وقایع نشان از ضعف دانش سیاسی گوینده دارد.
سال هشتاد و هشت و مصادف با روزهای تبلیغات انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اتفاق جدیدی رخ می دهد و تراکتورسازی به لیگ برتر فوتبال ایران صعود می کند. در آن روزها به خاطر دارم که در چند بازی آخر که احتمال صعود تراکتور بسیار بالا بود و هواداران با امید زیاد به استادیوم اختصاصی می رفتند، ستادهای کاندیداهای مختلف اقدام به تبلیغات گسترده کاندیدای مورد علاقه خود در بین تماشاگران می کردند. تبلیغات ستادهای موسوی بسیار مشهودتر و بیشتر بود. به اعتقاد من پوپولیسم را باید اینجا به کار برد وقتی که یک ستاد می خواهد از بین هواداران فوتبال برای خود رای جمع کند و پلاکاردهایی در حمایت از تراکتور منتشر می کند و یا بعد از صعود تراکتور اقدام به برگزاری جشن سیاسی در خیابان می کند.
حضور در لیگ برتر واقعیت های جدیدی را برای هواداران تراکتور هویدا می کند که باعث می شود با انگیزه بسیار بیشتری در استادیوم حضور پیدا کنند. حضور طرفداران تراکتور در شهرهای تهران، قم، و انزلی باعث می شود آذربایجانی ها شعارهای هم میهنان خود را از نزدیک بشوند. صحنه هایی که خود از نزدیک بارها مشاهده کرده ام، انبوه هواداران پرسپولیس و استقلال با واژه خر و شعار صدای اَر اَر نمیاد از تراکتوری ها استقبال می کنند. تراکتوری ها این صحنه ها را می بینند اما هیچ واکنشی را از سوی فدراسیون و کمیته انضباطی نمی بینند. دامنه این شعارها علیه تراکتوری ها هر روز افزایش می یابد و به شهرهای دیگر سرایت می کند. درنهایت کسی که محکوم می شود هوادران تراکتور است و آنها چندین جلسه محرومیت را تجربه می کنند و این دقیقاً همان موقعی است اول بار تراکتوریها احساس می کنند "حق شان خورده شده است".
شعارهای نژادپرستانه در فصلهای بعدی نیز دنبال می شود و رفتار دوگانه کمیته های انضباطی ادامه می یابد. حتی مجروح شدن بیش از پنجاه هوادار تراکتور در بازی فصل جاری با استقلال در طهران نیز مسئولان را مجاب به جریمه پایتخت نشین ها نمی کند. و این احساس که خون پایتخت نشینها از تبریزی ها رنگین تر است کاملا شکل می گیرد.
در حقیقت آشوبهای اخیر در بازی تراختور و استقلال را می توان نتیجه تبعیضات و رفتارهای گذشته دانست که اشتباهات فاحش داور موجب شعله ور شدن احساس ناعادلانه بودن سیستم فوتبال در هواداران تراکتور شده است. متأسفانه تا کنون هیچ سایت معتبری اقدام به انعکاس رفتارهای نژادپرستانه هواداران تیم های دیگر نسبت به تراکتوری ها را نکرده است. رفتاری که نتیجه باورهای غلط اجتماعی آنهاست و این باور غلط را در این گونه تحلیل ها به وضوح مشاهده می کنیم.
هنوز هم فراگیرترین فولکولور مردم مرکز نشین جک هایی است که در تحقیر دیگر قومیت ها بالاخص آذربایجانی ها ساخته می شود. البته از مردمی که این چنین فولکولوری دارند قطعاً انتظار شعارهای نژادپرستانه در استادیوم می رود. هنوز بسیاری از آنها به گویش دیگر مردمان ایران به دیده تحقیر می نگرند. غالب هوادران استقلال و پرسپولیس برخاسته از چنین فرهنگی هستند و در واقع دلیل اصلی شدت حضور تراکتوری ها در استادیوم ها عکس العمل به این فرهنگ نژادپرستانه است.
بایکوت تراکتور از سوی رسانه ها نیز دلیل دیگری است که باعث شده حس "حقمان را خورده اند" در بین هواداران مضاعف شود. زمستان هشتادو هشت برنامه نود اقدام به برگزاری یک نظرسنجی در مورد تعداد هواداران می کند و همان ساعت کل سیستم های اس ام اس منطقه آذربایجان قطع می شود و تراکتوری ها حدود صدهزار رای کسب می کنند. در بازی بعد تراکتور در برابر فجر سپاسی بیش از 120 هزار هوادرار در اعتراض به این امر در استادیوم حضور پیدا می کنند که باشگاه خبرنگاران جوان با تهیه یک گزارش و پخش گسترده آن به تحقیر لهجه و گویش تراکتوری ها می پردازد و این گونه حضور تماشاگران را به سخره می گیرد.
نتیجه گیری من از این بحث این است که وجود حس "حقمان را خورده اند" ریشه در بسیاری از واقعیت ها از جمله رفتارهای هواداران دیگر تیم ها و تصمیات مسئولان و جهت گیری رسانه ها دارد که الیته رفتارهای هواداران دیگر تیم ها بسیار پررنگ تر است.
در مورد اینکه تراکتور بحث بازیکن سازی ندارد و نویسنده با جملات کنایه آمیز و تحقیر کننده همجون "حاضری خور" تراکتور را محکوم می کند و جلالی و ویسی و ملوان را الگو معرفی می کند باید این سوال را از نویسنده بپرسم که آیا تا کنون این لفاظی را برای استقلال و پرسپولیس نیز به کار برده است؟ آیا عبدا.. ویسی را به عنوان الگو برای کادر فنی استقلال و پرسپولیس نیز معرفی کرده است؟
نویسنده و سایر اهالی فوتبال به خوبی می دانند که بومی گرایی برای تیم هایی که مدیریت و کادر فنی آنها تحت فشار هواداران است امریست نا ممکن. البته این مسئله نباید نافی ضرورت پرورش استعدادها در باشگاه ها شود که با توجه به ساختار معیوب فوتبال کشور در بسیاری از تیم ها مورد توجه قرار نگرفته است. البته این قسمت از مقاله پرده دیگری از بینش اشتباه نویسنده بر می دارد که نویسنده به باشگاه های شهرستانی به عنوان تیم هایی می نگرد که وظیفه اصلی آنها تربیت بازیکن برای مصرف استقلال و پرسپولیس است. اشاره جسته گریخته به در اختیار داشتن سهام باشگاه توسط سپاه نیز مشخص می کند که نویسنده به هیچ وجه قصد ندارد چشم خود را به مزایای بی حد و حصر پرسپولیس و استقلال باز کند و این مختصر مزیت تراکتور را به رخ کشیده است. البته نباید فراموش کرد که حکومت برای حفظ قدرت خود مجبور مانده مدیریت تیم های پرطرفدار را به نظامیان واگذار کند که موجب تأثیرات منفی در ورزش می شود. آنچه واضح است مدیریت امنیتی نیز تاکنون قادر نبوده تا شعارهای اعتراضی تراکتوری ها در استادیوم تبریز را خاموش کند.