۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

اردبیل هوای بهشت دارد

دهه سوم خرداد فرا رسیده حتی گرماو آفتاب تبریز نیز تحمل ناپذیر شده است حرارت انتخاباتی هم که هر روز بیشتر می شود و شعارها و تقابل های خیابانی آرامشم را کمتر می کند دروغ ها و شعارهای آمیخته به تخیل سطح شهر را فراگرفته و روزبه روز مثل درجه حرارت هوا بیشتر می شود

ساده ترین و بهترین چیزی که می تواند مرا از این گرمای وحشتناک نجات دهد یک مسافرت چند روزه به دامنه سبلان و حس سرمای کوهستان است به واسطه شغلی این آرزو برایم محقق می گردد
با حرکت به سمت اردبیل و کم کم پس از عبور از گردنه صائین می شود این هوای زیبا را با تمام وجود نفس کشید ابرهایی که در بین کوه به دام افتاده اند نوید یک باران دلنشین را در گرمترین روزها می دهند رفته رفته مجبور می شوم که سوشرتی را که در تبریز فقط به درد آویزان کردن به ساعد دست می خورد بر تن کنم
الان به اردبیل رسیدم ساعت دو بعد از ظهر است یعنی گرمترین دقایق روز اما هوایی بسیار مطبوع در شهر حاکم است
اندکی در شهر قدم زدم و سپس به سمت نیروگاه در جاده مشکین شهر رفتم چند کیلومتری از شهر خارج نشده بودم که باران شروع به باریدن کرد و هوا باز هم دلنشین تر شد. جلوی نیروگاه نگه داشتم و در زیر باران شروع به پیاده روی کردم. دیروز را به یاد آوردم ازدحام جمعیت در استادیوم تراکتورسازی از ساعت ها قبل از شروع بازی و آفتاب سوزاننده ای که مردم را آزار می داد و من اصلا بعضی وقت ها می خواستم برگردم و رو به آفتاب چند فحش رکیک به صاحب مملکت بدهم
باران قطع می شود و دوباره به شهر بر می گردم دوست داشتم در شهر گردش کنم اما مثل اینکه اینجا حرارت انتخابات خیلی بیشتر از تبریز است هواداران میر حسین خیلی بیشتر از تبریز است در تمام خیابان ها هستند و با پرچم سبز در هر مسیری می روند از گردش در شهر منصرف شدم و به هتل محل اقامت رفتم از پذیرش خواستم تا اتاقی برایم حاضر کند که رو به خیابان نباشد تا آرامشی را که از سرمای کوهستان به دست آوردم در گرمای انتخابات از دست ندهمدقیقاً نصف شب است سیگاری روشن می کنم و برای جریان هوا پنجره را باز می کنم اما صدای بوق خودروها از این اتاق نیز کر کننده است

هیچ نظری موجود نیست: