۱۳۸۸ خرداد ۱۵, جمعه

بازی سرنوشت



انتظار من پنج ساله شده است. از سال هشتاد و سه تا به امروز تا جایی که برایم ممکن بوده است برای تشویق به استادیوم رفته ام. در آن اوایل از سه ساعت قبل از شروع بازی به باغشمال می رفتم تا ورود اتوبوس حامل بازیکنان را نیز ببینم. غیبت از کلاس های درس و حتی واحدهای عملی چیز مهمی نبود و آنچه برای من جذاب و با اهمیت بود حضور در باغشمال و تعقیب حوادث مربوط به تراکتورسازی بود.
بعدها که بازی ها به استادیوم یادگار انتقال یافت، حسین اتوبوس کرایه می کرد و دانشجوها را به استادیوم می برد. تا جایی که می توانستم برای این کار به حسین کمک می کردم تا دانشجویان بیشتری بتوانند به استادیوم دور افتاده شهر بروند.
هواداری من از تراکتورسازی بیش از علاقه به یک تیم فوتبال است. برای من که قبلاً یک پرسپولیسی متعصب بودم، هواداری از تراکتورسازی باعث شد تا روندی را طی کنم که در آن از عاقه هایم بیشترین لذت را ببرم. هواداری از پرسپولیس هیچ سنخیتی با من نداشت، بازی هایش را از نزدیک نمی توانستم ببینم، شعارهای هوادارانش برایم بیگانه بود، هوادارانش هم بیگانه بود، نمی دانستم کجا تمرین می کنند و بازی کنانش اهل کدام محل است اصلاً پرسپولیس هیچ ارتباطی به من نداشت... و
آنچه از هواداری فوتبال می دانم این است که هواداری از یک تیم نباید بر اساس بازی های زیبا و نتیجه های آن تیم باشد. چون در این صورت باید همه هوادار تیم های اروپایی باشیم و بازی های آن ها را دنبال کرده و سکوهای تماشای فوتبال خودمان را جمع کنیم. اعتقاد من این است که سبک بازی، سطح فوتبال و نتیجه نباید ملاک انتخاب یک تیم برای هواداری باشد، این را به تجربه می گویم، لذتی که من در پنج سال هواداری یک تیم دسته اولی داشتم هیچگاه نتوانسته بودم در طرفداری متعصبانه از یک تیم لیگ برتری پر تماشاگر بدست آورم:
لذت تماشای بازی همراه با بهترین دوستان
لذت احساس تعلق تیم محبوبم به هویت خودم
لذت تشویق تیمم به زبانی که راحتتر می فهممش
لذت سیگار کشیدن در هوایی که بیشتر دوستش دارم
و لذت از حمایت هایی که نه تنها برای تشویق تیم، بلکه برای بیان حرف دل یک ملت است

برای روز دوشنبه، روز بازی سرنوشت لحظه شماری می کنم.... د

هیچ نظری موجود نیست: